مصطفی جامه بزرگ

دست نوشته های من

مصطفی جامه بزرگ

دست نوشته های من

مصطفی جامه بزرگ

بایگانی

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مصطفی جامه بزرگ» ثبت شده است

رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشجویان فرمودند: این روشنفکرانی که شبهه می کنند در مورد حزب اله لبنان و سید حسن نصر الله خوش بینانه اش این است که از اوضاع منطقه خبر ندارند! (دیدار رمضان 95 با دانشجویان)

+ حزب الله لبنان مثل یک حلقه  امنیتی برای ایران عمل می کند. عبور از این حلقه توسط دشمن کار ما را سخت خواهد کرد. به همین جهت است که ما از دفاع و تجهیز حزب الله یک قدم کوتاه نمی آئیم.


کمتر کسی است که نداند  تکیه گاه مظلومان مقاوم منطقه ، تنها و تنها ایران است. هر چند عمده کمک جمهوری اسلامی کمک تسلیحاتی و نظامی است اما همین مقدار هم باعث محبوبیت عجیب ایران در بین مردم منطقه شده است.

در روزگاری که سران کشورهای اسلامی جرات نداشتند به مردم غزه یک فشنگ بدهند جمهوری اسلامی برنامه ساخت موشک های فجر را در اختیار حماس گذاشت. در لبنان در یمن در عراق در سوریه این ایران است که یکه تازی می کند.

وحدت عجیبی شکل گرفته در منطقه! مظلومان در کنار هم قرار گرفتند.

قرار بود با شکل گیری داعش اوضاع به شدت به هم بریزد اما حمله داعش باعث درکنارهم قرار گرفتن امت اسلامی شده. شهر به شهر از وسعت پوشالی داعش کاسته می شود و رزمندگان اسلام به مرزهای رژیم صهیونیستی نزدیک می شوند.

آیا آرماگدون نزدیک است؟!

مصطفی جامه بزرگ
۲۲ تیر ۹۵ ، ۱۵:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

امروز 21 تیر است.

روزی که مردم مومن مشهد در سال 1314 در اعتراض به اقدامات رضا قلدر پهلوی در مسجد گوهرشاد اجتماع کردند. 

روزی که اینقدر کشتند که مجبور شدند با چند کامیون جنازه ها رو ببرند!

روزی که آنقدر خون پاک شهیدان روی زمین ریخته و روی دیوار پاشیده شده بود که مجبور شدند تا چند روز درب مسجد را ببندند تا مبادا مردم و زوار این خون ها را ببینند!



این گوشه ای از جنایات شاه پدر است. شاه پسر هم که سیلاب خون در 15 خرداد تهران راه انداخت و در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) بی ادبی کرد.

تاریخ ثابت کرده هر کس با این خاندان مطهر (ع) در بیافتد قطعا ور خواهد افتاد!

در فتنه ی امریکایی اسراییلی سال 88 هم رو سیاهی به کسانی ماند که با انقلاب حسینی (ع) ملت ایران در افتادند.

و این سیر همچنان ادامه خواهد داشت ..



مصطفی جامه بزرگ
۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۳:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

به گوش حاج احمد متوسلیان رسید زن و چهار فرزند فرمانده گردان نیروهای ضد انقلاب دمکرات در شهر هستند و بستگان آنها به خاطر شوهر این زن او را رها کردند. وضعیت مالی خرابشان علتی شد تا حاج احمد برود جلوی درب منزلشان.

احمد : سلام من احمد متوسلیان هستم!

زن : سلاام ..

تا آمد در را ببندد حاج احمد پایش را لای در گذاشت.

احمد : شنیدم خانواده تان بخاطر شوهرتان شما را رها کرده اند.

زن : بله

احمد : بدون خرجی چگونه زندگی می کنید؟

زن : هیچ!


احمد : ببینید من چهار هزار تومان از سپاه حقوق می گیریم. بفرمایید این دو هزار تومان را بگیرید، برای من همان دو هزار تومان کافیست!

دو ماه بعد همسر دمکرات زن به همراه بیست نفر از چریکی هایش آمدند و به احمد متوسلیان پیوستند!


مرد به چهره ی احمد نگاه می کرد و می گفت : اگه توی پاسدار در کردستان این چنین هستی اوستای تو خمینی دیگر چی هست؟


مصطفی جامه بزرگ
۱۲ تیر ۹۵ ، ۰۰:۴۸ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

شب تاسوعای 94 توفیق شد بریم هیات الرضا (ع) کرج

جمعیت زیاد مانع شد تا بتونیم داخل قسمت اصلی هیات بشیم. جلوی چایخانه نشستیم.

روضه ی عالی سید امیر حسینی از همه ی عاشقان کلی اشک گرفت. پیش خودم گفتم باریکلا حالا شدی یک مداح درجه یک! ماشاالله پیشرفت خوبی داشته در این چند سال اخیر..

 شنیدم همین روزها عازم سوریه شده.

انشاالله صحیح و سالم برگردد.


مصطفی جامه بزرگ
۱۰ تیر ۹۵ ، ۱۹:۲۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

نمیدونم بیننده ی برنامه سینمایی "هفت" هستید یا نه!

برنامه ای که با سه مجری سه فصل را پشت سرگذاشته. جیرانی وگبرلو در فصل اول و دوم و حالا بهروزخان افخمی!

با اینکه از نظر مشی سیاسی چندان با افخمی موافق نیستم اما از شخصیت او بسیار خوشم می آید. آدم رک و پر مطالعه ای است. روشنفکر وطن دوستی است! او نماینده ی مردم تهران در مجلس ششم شورای اسلامی بوده و افکاری نزدیک به اصلاح طلبان دارد اما با بچه های انقلابی هنرمند و فیلمساز و شاعر و نویسنده پا می شود می رود سوریه!

در برنامه ی "هفت" وحید جلیلی را می آورد و با اینکه بانظراتش مخالف است خیلی آرام و متین به حرف هایش گوش می دهد. جاهایی که احساس می کند جلیلی درست تحلیل می کند با تکان دادن سر تایید می کند.

او می تواند با لبخندهای مسخره ی روشنفکرانه وحید جلیلی را در موضع ضعف قرار بده اما اصلا این کار در ساختار شخصیتی او نیست.

همین چیزهاست که شخصیتش رو دوست داشتنی می کند!


+ چند وقتی است بخاطر نقد جناب فراستی و استفاده ی ایشان از کلمه ی "دیاثت" در مورد فیلم کمال تبریزی، جنجال زیادی علیه این برنامه به راه افتاده. چون فیلم را ندیدم نظر هم نمیدم اما ..




مصطفی جامه بزرگ
۰۹ تیر ۹۵ ، ۰۶:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

مرزها سهم زمین اند و تو اهل آسمان 

آسمان شام با ایران چه فرقی می کند



شهید مدافع حرم عباس دانشگر

متولد 1372

مصطفی جامه بزرگ
۰۷ تیر ۹۵ ، ۱۸:۵۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

نویسنده : مصطفی جامه بزرگ


ابن اعثم کوفی تاریخ نویس قرن سوم هجری است که کتابی هشت جلدی به نام "الفتوح" دارد. کتاب او به دو بخش تقسیم می شود: بخش نخست: تاریخ از زمان ابوبکر تا هارون الرشید عباسی.  بخش دوم : تاریخ مشتمل بر حوادث زمان هارون تا دوران مقتدر عباسی.


در بحث مذهب ابن اعثم کوفی اختلاف نظر هست اما ظاهرا وی دارای تشیع عراقی بوده است. استاد رسول جعفریان در این باره می نویسند: در منابع شرح حال،ابن اعثم شیعی دانسته شده است.این در حالی است که مرور بر فتوح، اتهام تشیع امامی یا زیدی و اسماعیلی را رد می کند. زیرا درباره ی خلفای نخست مطالب مثبت زیادی آورده است. در عین حال واقعیاتی را نیز که به کار شیعیان می آید، فراوان در خود جای داده است. این مساله به تشیع عراقی او باز می گردد. {1}


ابن اعثم کوفی به عنوان یک مورخی که وقایع تا زمان حکومت مقتدر عباسی را نوشته قطعا در برهه ی زمانی حکومت مامون عباسی تا معتصم به مساله ی مهمی چون چگونگی حرکت بابک خرمی پرداخته است. متن زیر قسمتی از آنچه ابن اعثم در کتاب الفتوح آورده می باشد البته با اندک تغییراتی{2}که با بیانی امروزی ارائه می شود:

هنگامیکه ابواسحاق معتصم عباسی به خلافت رسید ، عمّال و نمایندگانش را به سرزمین های مختلف فرستاد. معتصم ، فردی ایرانی به نام افشین را والی آذربایجان و ارمنستان کرد و به او دستور داد تا با بابک خرمی بجنگد.

افشین در شهر برزند مستقر شد شهری که در واقع شاهراهی به سمت شهرهای اردبیل و موقان و بذّ و ورثان بود. افشین لشکر سپاهش را در برزند به صورت آماده باش برای جنگ با بابک درآورد.

اولین جنگی که بین افشین و بابک صورت گرفت در هفت فرسخی شهر اردبیل در منطقه ای به نام "ارشق" بود که منجر به فرار کردن بابک خرمدین به شهر  بذّ شد. پا فشاری افشین بر جنگ با بابک سبب شد تا شهر بذّ  هم برای او نا امن باشد ، به همین سبب بابک با بیست تن از یارانش بعد از درگیری با لشگر افشین به شهر کَذَج  گریختند. بابک برای اینکه شناسایی نشود تغییر چهره داد.

مردم کذج در مواجهه با بابک و یارانش او را نشناختند اما عده ای به قصد گرفتن بار و وسایل بابک و یارانش با آنها درگیر شدند. خبر درگیری به گوش "سهل بن سنباط" حاکم شهر رسید و او فورا در محل حاضر شد. با نگاه به چهره ی تغییر داده شده ی بابک و یارانش فورا آنها را شناخت اما از باب خدعه و نیرنگ حق را به بابک داد و از در دوستی و مهمان نوازی وارد شد و دستور داد بابک و یارانش به عنوان مهمان وارد قلعه ی او شوند.

بابک با مشاهده ی نوع قضاوت سهل بن سِنباط به او اعتماد کرد و وارد قلعه شد. سهل دستور داد غذا و شراب بیاورند. بابک بعد از نوشیدن شراب کاملا مست شده بود ، در این وقت سهل دستور داد دست و پای بابک و یارانش را ببندند و فورا نزد افشین والی آذربایجان بفرستند. افشین با مشاهده ی بابک بسیار خوشحال شد و اورا به همراه یارانش به سامرا فرستاد و دستور داد یک میلیون درهم به سهل بدهند.

بابک به دستور معتصم گردنش زده شد و به صلیب کشیده شد. برادر بابک هم در بغداد به صلیب کشیده شد.


الفتوح - جلد 8 - ص 470 - 472


__________________________________________________________


{1} منابع تاریخ اسلام ص 237 238 - رسول جعفریان

{2} این بخش از الفتوح را مرحوم استاد نوراله کسائی در کتاب منتخب النصوص التاریخیه و الجغرافیه آورده اند که بنده از روی همین کتاب از عربی به فارسی(با اندک تغییراتی)  برگرداندم.





مصطفی جامه بزرگ
۰۶ تیر ۹۵ ، ۰۱:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

اربعین 94 توفیقی بود در سفر زیارتی عتبات عراق حضور داشته باشم. سفری که تا حدود زیادی افکار و نوع جهان بینی ام رو تغییر داد.


قرار بود چند روزی نجف بمانیم و بعد عازم کربلا بشیم. یکی از دوستان ایرانی مان که دو ایستگاه صلواتی در نجف و 17 کیلومتری کربلا داشتند پیشنهاد داد دو سه ساعتی برویم ایستگاه دومشان در کربلا و برگردیم. حرکت کردیم.

متاسفانه با مشکلاتی که پیش آمد می بایست تا ظهر فردای ان روز در همان نقطه می ماندیم. انسان در 17 کیلومتری حرم باشد و حرم نرود؟!

تنهایی سوار بر ون عراقی عازم حرم شدم. ..چه صفایی و چه حالی داشت.

موقع برگشت احساس کردم پاهام شل شده! رمق نداشتم!

گفتم شاید بخاطر استراحت کم و پیاده روی زیاد باشه.. با زحمت مینی بوس نجف رو پیدا کردم و سوار شدم. تمام مسافرها عراقی بودند و از بس شلوغ بود کف مینی بوس پر شده بود. در بین راه دو تا زن میانسال هیکلی عراقی مدام بلند بلند حرف می زدند و مسافرها می خندیدند. فکر کنم غیبت ایرانی ها رو می کردند! چون مدام لفظ ایران و ایرانی می آوردند!


به ایستگاه صلواتی بچه های ایرانی که رسیدم پیاده شدم و بعد از شام به یکی از حسینیه های همانجا برای استراحت رفتم. از نظر تمیزی و نظافت عالی بود منتها بخاری نداشت و همه ی ایرانی ها از سرما می لرزیدند! عجیب بود در تمام نجف و کربلا من یک بخاری ندیدم! ما ایرانی ها با گرمکن و کاپشن از سرما می لرزیدیم اونوقت عراقی ها با رکابی می خوابیدند!


صبح دم اذان به زور و زحمت بیدار شدم برای نماز. متوجه شدم به شدت سرما خوردم .



به هلال احمر عراق مراجعه کردم. بعد از کلی آه و ناله کردن و بد جلوه دادن حال واوضاع دکتر عراقی فقط یک آمپول داد!

روی تخت دراز کشیدم!

پرستار سبیل گنده ی عراقی بدون اینکه الکل بزنه فقط با ذکر بسم الله الشافی آمپول رو زد! با چهره ی خندان از پرستار تشکر می کردم و زیر لب بد وبیراه می گفتم بهشون!

تا چند ساعت سرپا بودم.

شاید خلوص ذکر پرستار عراقی از الکل بی حس پرستارای ما کارا تر بود!




مصطفی جامه بزرگ
۰۴ تیر ۹۵ ، ۰۰:۲۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

سید محمد مهدی شفیعی شاعر خوش ذوق، در محضر رهبر انقلاب شعری خواندند که حقا و انصافا برایش لفظی جز کولاک نمی توانم به کار ببرم!

متن شعر:

 

کوه باشی، سیل یا باران... چه فرقی می‌کند
سرو باشی، باد یا طوفان... چه فرقی می‌کند؟
    
مرزها سهم زمینند و تو اهل آسمان
آسمان شام با ایران چه فرقی می‌کند؟
 
قفل باید بشکند باید قفس را بشکنیم
حصر «الزهرا» و «آبادان» چه فرقی می‌کند؟
 
مرز ما عشق است هر جا اوست آن‌جا خاک ماست
سامرا، غزه، حلب، تهران چه فرقی می‌کند؟
 
هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست
بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می‌کند؟
 
شعله در شعله تن ققنوس می‌سوزد ولی
لحظه آغاز با پایان چه فرقی می‌کند؟
 
 

 

 

 

 

مصطفی جامه بزرگ
۰۳ تیر ۹۵ ، ۰۶:۳۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

صبح دیروز نقدهای به فیلم سینمایی ایستاده در غبار رو مطالعه می کردم. غالبا تحسین کرده بودند بجز فراستی!

بعد از افطار در یکی از سینماهای خوب تونستم فیلم رو ببینم. خوب از جهت تازه ساخت بودن سینما و صدا و نظم و..

ریتم فیلم دقیقا شبیه کار قبلی کارگردان در تلویزیون بود(مستند شهید حسن باقری - آخرین روزهای زمستان) البته با این تفاوت که ما فقط صدای راویان واقعه رو می شنیدیم و تصاویر انها پخش نمی شد و چند تفاوت کوچک دیگر.


اثرگذارترین صحنه یا سکانس، بنظرم قسمت شهادت شهید وزوایی بود. اگر شرایطش بود دوست داشتم چند دقیقه ای گریه کنم!


+نمایش اتفاقات بسیار باورپذیر و طبیعی بود.مخاطب کاملا حس می کرد که غلو و صحنه سازی در کار نیست.مثلا ماجرای درگیری احمد متوسلیان و شهید وزوایی یا ماجرای درگیری متوسلیان و حسن باقری پشت بیسیم و ...


+در کل اثر خوبی بود..باید یک دست مریزاد گفت به سازمان رسانه ای اوج که انصافا خوب کار میکنه.



مصطفی جامه بزرگ
۰۲ تیر ۹۵ ، ۰۵:۰۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر